نیست ما را طاقت و تاب جدایی اینهمه!

ساخت وبلاگ

ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
کز هجر یک شکایت در گوش وصل خوانم
دانی چگونه باشم؟ در محنتی چنینم
زان پس که دیده باشی در دولتی چنانم


با دل به درد گفتم: کاخر مرا نگویی
کان خوشدلی کجا شد؟ دل گفت: می‌ندانم
آری گرت بیابم روزی به کام یابم
ورنه چنانکه باشد زین روز درنمانم


گه‌گه به آب دیده خرسند کردمی دل
کار آن‌چنان شد اکنون آن هم نمی‌توانم:((
من این همه ندانم، دانم که می‌برآید
جانم ز آرزویت، ای آرزوی جانم

وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیدًا...
ما را در سایت وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیدًا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atabnamab بازدید : 127 تاريخ : پنجشنبه 10 خرداد 1397 ساعت: 13:08